جدول جو
جدول جو

معنی هلی سر - جستجوی لغت در جدول جو

هلی سر
مرتعی در راستوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کله سر
تصویر کله سر
کلمه ای که از حروف اول پنج کلمۀ کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا که در نزد قدما از علوم سرّی بود، ساخته شده
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
دهی است جزء دهستان پائین بخش طالقان شهرستان تهران. واقع در 21هزارگزی باختری شهرک، کنار راه عمومی مالرو قزوین. کوهستانی و سردسیر. 82 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصولاتش غلات، لوبیا، سیب زمینی، شغل اهالی زراعت صنایع دستی کرباس و گلیم وجاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش کوچصفهان، شهرستان رشت. واقع در 8هزارگزی شمال کوچصفهان و 5هزارگزی راه شوسۀ کوچصفهان به رشت. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل و مرطوب و مالاریایی. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از خمام رود که از شعب سفیدرود است تأمین می شود. و محصول آن برنج، صیفی و مختصری ابریشم است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ عَ تَپْ پِ)
دهی از دهستان گسکرات است که در بخش صومعه سرای شهرستان فومن واقع است و 379 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ سُ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان آمل که 170 تن سکنه دارد. آب آن از رود هراز و محصول عمده اش برنج، غله، ذغال و کاردستی مردم شال بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(هََ لِ)
دهی است از بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام که 300تن سکنه دارد. آب آن از رود چرداول و محصول عمده اش غله و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(هََ سَ)
موجودی که دارای هفت سر باشد. به کنایت، غیرعادی و ترسناک.
- اژدهای هفت سر، کنایه از فلک است:
این هفت سر اژدهای خونخوار
در گرد تو حلقه است چون مار.
نظامی.
فلکی کو به گرد ما کمر است
چه عجب کاژدهای هفت سر است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(وِ)
دهی است جزء دهستان طارم بالا از بخش سیردان شهرستان زنجان با 512 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ یُ)
گیاهی است که از دانۀ آن روغن گیرند. این دانه در عربی بنام محلب خوانده میشود. گل یسر، گلی است از خانوادۀ مرینگ و گل آن سرخ یا سفید و بشکل خوشه ای قرار گرفته و به نام گل خوشه ای خوانده میشود. بان عربی. حب البان. بان مصری. تخم گل یسر. (مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کُ لِ سَ)
دهی از دهستان زنجانرود است که در بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع است و 270 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی از دهستان دابوست که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(عَ لُ)
امیر علی لر، ابن بدر بن شجاع الدین خورشید بن ابی بکر. وی از امیرزادگان لر کوچک (لرستان) بود که مخلوطی از کردان آسیای صغیر و لران ایرانی بودند و در حدود بین عراق عجم و عراق عرب میزیستند. و نخستین امیر آنان شجاع الدین خورشید بن ابوبکر بود که از 580تا 621 هجری قمری حکومت کرد. این امیر علی نوۀ شجاع الدین بود و چون پدرش بدر به توطئۀ سیف الدین رستم کشته شده بود، او نیز به کمک شرف الدین ابوبکر برادر سیف الدین، سیف الدین رستم را به قتل رساند و شرف الدین به جای وی نشست. اما امیرعلی بعد از مدتی به دست عزالدین گرشاسف برادر سیف الدین رستم و شرف الدین ابوبکر کشته شد. (از تاریخ مفصل ایران، مغول، عباس اقبال)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
دهی است از دهستان خدابنده لو، بخش قروه، شهرستان سنندج. این ده مشهور به علی سرخ است. رجوع به علی سرخ شود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
دهی است از دهستان سیاه منصور، شهرستان بیجار. واقع در 40هزارگزی باختر حسن آباد سوگند، و 6هزارگزی شمال خاوری میدان. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر، و دارای 330 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. و صنایع دستی زنان بافتن قالیچه و جاجیم است. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ سُ)
پهلوان علی سرخ، وی از مقربان پهلوان اسد خراسانی بود که در سال 754 هجری قمری بواسطۀ اینکه در کرمان عصیان کرده بودبا شاه شجاع جنگید. دشمنان پهلوان اسد خراسانی تصمیم گرفتند که وی را با زهر بقتل رسانند و برای اطمینان از نتیجۀ سمی که ساخته بودند مقداری از آن را به این پهلوان علی سرخ خوراندند و وی پس از یک شبانه روزدرگذشت. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 307 شود
خوافی. مکنی به ابومسلم. وی در ملازمت سلطان ابوسعید بود و در فن کشتی گیری و تیراندازی مهارتی کامل داشت. ولی در مسابقه ای که با امیر عبدالرزاق در تیراندازی داد از وی شکست خورد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 356 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ سُ دَ)
دهی است از دهستان خدابنده لو، بخش قروه، شهرستان سنندج. واقع در 13هزارگزی شمال خاوری گل تپه، و 12هزارگزی خاور راه شوسۀ همدان به بیجار. ناحیه ای است کوهستانی وسردسیر، و دارای 400 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. و محصول آن غلات، حبوب، انگور، صیفی و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است، و در تابستان از طریق سراب می توان اتومبیل برد. فاضل آب سراب را در زمستان و بهار در غار بالای این ده بوسیلۀ سدی جمعآوری می نمایند و در تابستان به مصرف آبیاری اراضی طراقیا میرسانند. نام اصلی این ده علی سد است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حُ ر ر)
ابن حسن بن علی بن محمد حرعاملی. عالم و شاعر و نثرنویس بود. وی در سال 1048 هجری قمری در راه مکه درگذشت. او را مجموعۀ شعر و نثری است. (از معجم المؤلفین بنقل از امل الاّمل ص 443)
ابن محمد حرعاملی کرکی. نویسنده و ادیب و شاعر بود و بسال 1015 ه. ق. درگذشت. او را مجموعۀ اشعاری است. (از معجم المؤلفین، بنقل از فواید الرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 320)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حُرر)
ابن سعید بن محمد بن احمد بن محمد بن حسن بن محمد بن علی بن محمد بن حسین بن عبدالسلام بن عبدالمطلب حرعاملی جبعی. ادیب و مورخ (1229- 1269 هجری قمری) بود وی نیابت قضا را در جبع به عهده داشت. او راست: 1- تراجم رجال جبل عامل. 2- مهذب الاقوال فی التاریخ. (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعه ج 35 ص 53). و رجوع به مصنفی علم الرجال آقابزرگ طهرانی ص 283 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ سَ)
دهی از دهستان اهلمرستاق است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 230 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ سَ)
از دیه های هزارجریب. (مازندران و استراباد رابینو ص 122 و ترجمه همان کتاب ص 164)
لغت نامه دهخدا
(چِلْ سَ)
دهی از بخش بندپی شهرستان بابل که در 39 هزارگزی جنوب بابل واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 170 تن سکنه دارد. آبش از چشمۀ محلی. محصولش لبنیات. شغل اهالی گله داری و راهش مالرو است. در این محل یک استخر عمیق طبیعی وجود دارد و اهالی این آبادی در زمستان برای تعلیف احشام به حدود قشلاق بندپی میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ سَ)
دهی است از دهستان فیض آباد بخش فیض آباد محولات شهرستان تربت حیدریه. در 12هزارگزی شمال خاوری فیض آباد واقع است، 266 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و پنبه و ابریشم است. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
از دهات کتول استرآباد است. رجوع به ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد چ 1326 هجری شمسی بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 171)
لغت نامه دهخدا
آنکه یا آنچه دارای هفت سر (راس) باشد، یا اژدهای هفت سر. اژدهایاساطیری، جهان: (جهان چون یکی هفت سراژدهاست کسی نیست کزچنگ ونابش رهاست) (اسدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از های پر
تصویر های پر
اپر ابر پیشوندی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هام سر
تصویر هام سر
ایشان باهام سران وهام نشینان خود گویند
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از روستاهای نور
فرهنگ گویش مازندرانی
از محله های اطراف بقعه ی شیخ موسی واقع در بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
جایگاه کندو
فرهنگ گویش مازندرانی
گل و میوه ی گیاه آقطی
فرهنگ گویش مازندرانی
محل تقسیم آب
فرهنگ گویش مازندرانی
سحرگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای علی آباد کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
مستراح، آبزیرگاه
فرهنگ گویش مازندرانی